پانل آزاد

پانل آزاد

هزینه های انسانی دستگاه های الکترونیک: روایت یک عکاس بریتانیایی در آفریقا

شاید نزدیک به یک قرن است که جمهوری دموکراتیک کنگو درگیر جنگ های داخلی شده و جالب اینجا ست که عامل اصلی این همه خشونت در این منطقه، منابع طبیعی گسترده آن است. غم انگیز تر از این مسئله اینکه کامپیوتر ها، تبلت ها، تلفن های هوشمند، و حتی دستگاه های بازی ما، در برپایی آتش جنگ و کشتار گسترده در کنگوی شرقی بی تاثیر نیستند.


مارکوس بلیسدیل (Marcus Bleasdale) احتمالا بیش از هر فرد دیگری از زیر و بم اتفاقاتی که در پس زمینه فرایند تولید تلفن های هوشمند می افتد با خبر است. اطلاعاتی که بسیاری از ما حتی کوچکترین علاقه ای به شنیدن آن ها نداریم. این عکاس بریتانیایی بیش از ۱۴ سال است که در کنگوی شرقی به ثبت واقعیت های خشوت بار این منطقه می پردازد.


در طول این سال ها بیش از ۵ میلیون نفر، از جمله ده ها هزار کودک، در درگیری های داخلی کنگو جان خود را از دست داده اند. ریشه تمامی این خشونت ها را نیز می توان در مواد معدنی مورد منازعه این منطقه نظیر طلا و الماس یافت. در سال های اخیر ۳ ماده معدنی جدید تانتالوم (tantalum)، تنگستن (tungsten) و قلع نیز به شعله ور تر شدن آتش جنگ ها کمک کرده اند؛ موادی که به طور گسترده در دستگاه های الکترونیکی ما نظیر تلفن ها و دوربین ها به کار می روند(حالا تو بگو می خوام گوشیمو بدم گالکسی بگیرم).


مارکوس بلیسدیل اعتقاد دارد اکثر محصولات الکترونیکی که ما به طور روزمره از آن ها استفاده می کنیم، تاریخچه ای در درگیری های کنگو داشته اند. اما او راه حل را امتناع از خرید این محصولات الکترونیکی نمی داند. او بیان می کند: «خود من شاید بدترین مصرف کننده این اینگونه محصولات روی کره زمین باشم. من به خاطر حرفه ام که عکاسی است پنج دوربین، دو کامپیوتر و دو تلفن دارم. من به تنهایی نصف یک معدن کنگوی شرقی را در کیفم این طرف و آن طرف می برم! (: »


مارکوس راه حل این مشکل را در فشار مصرف کنندگان به شرکت های فعال در در حوزه فناوری می داند تا محصولاتی تولید کنند که از مواد معدنی مورد منازعه در آن ها استفاده نشود. به طور مثال یکی از اقدامات مهمی که صورت گرفته، بخشی از یک لایحه اصلاحی در ایالات متحده است که بر اساس آن شرکت های آمریکایی باید در عدم استفاده از مواد معدنی بدست آمده از معادن تحت تملک گروه های نظامی جمهوری دموکراتیک کنگو، شفاف باشند.

سازمان های زیادی در تلاش هستند تا آگاهی عمومی را در این زمینه بالا برده و راه حل هایی برای این معضل پیدا کنند. از آن جمله می توان به EnoughProject اشاره کرد که طی گزارش های سالانه خود میزان تعهد شرکت های مختلف را در این زمینه می سنجد و با آمار و ارقام نشان می دهد که شرکت های مختلف در جهت حذف این مواد معدنی از فرایند تولیدشان به چه نحوی عمل کرده اند.

تلاش سازمان ها و افراد مختلف در آگاه سازی مصرف کنندگان موجب شده بسیاری از تولید کنندگان بزرگ محصولات الکترونیکی، در سه سال اخیر، تغییراتی در رویکرد های خود اعمال کنند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۶:۳۶
حسن حسینی

هر انسانی میتواند در هر زمانی هر حجمی از کار را انجام دهد، البته به شرط اینکه قرار باشد در آن زمان، کار دیگری را انجام دهد! (روبرت بنچلی)

احتمالاً هم اکنون که در حال خواندن این نوشته هستید، قرار بوده تکالیف دانشگاهی خود را انجام دهید، شاید هم قرار بوده به همراه خانواده بیرون بروید و قدم بزنید. یا اینکه باید حمام بروید و دوش بگیرید. اما خواندن این نوشته را بهانه ای کرده اید تا فرصتی کوتاه داشته باشید و از انجام وظیفه ای که دیر یا زود، باید به انجام برسانید، فرار کنید!

این روزها، بحث در مورد برنامه ریزی و هدفگذاری، به یکی از بحثهای متداول، در کتابها، روزنامه ها و سایتهای اینترنتی تبدیل شده است. کمتر کسی را میتوان یافت که اهمیت برنامه ریزی را انکار کند. همچنین کمتر کسی را میتوان یافت که برای زندگی شخصی یا شغلی اش برنامه ریزی کرده و به آن عمل نماید!

به عبارت دیگر، به نظر میرسد به جای تمرکز بیش از حد روی برنامه ریزی، اهمیت ها و کارکرد آن، مفیدتر خواهد بود روی این موضوع فکر کنیم که چرا ما در یک حوزه خاص، هدفگذاری و برنامه ریزی میکنیم و حتی تصمیم های قطعی میگیریم، اما به دلایل نامشخص دست به عمل نمیزنیم! چیزی که در زبان انگلیسی عنوان Procrastination (کار امروز را به فردا انداختن) به آن اطلاق میشود و من در فارسی، «به تعویق انداختن» یا «فرار از عمل» را به عنوان معادل آن در نظر گرفته ام.

قبل از نوشتن این متن، برخی از مطالعات و تحقیقات انجام شده در این حوزه را مطالعه کردم. اجازه بدهید آنها را با هم مرور کنیم.

حدود ۲۰% انسانها را میتوان دچار بیماری «تعویق» به صورت «مزمن» دانست. به شکلی که این نوع رفتار در تمام دوره های سنی و بخشهای مختلف زندگی آنها مشاهده میشود. کسانی که قبضهای خود را دیر پرداخت میکنند، خواندن برای امتحان را به شب آخر واگذار می کنند، برای یک تماس تلفنی ۲ دقیقه ای، گاه دو ساعت یا دو روز وقت صرف میکنند و باز هم با سختی دست به تلفن میبرند…

نکته دیگر اینکه به تعویق انداختن، هیج ارتباطی با مهارت مدیریت زمان یا برنامه ریزی ندارد. به عبارت دیگر، تحقیقات نشان داده است کسانی که کارهای خود را به تعویق می اندازند، از لحاظ توانایی تخمین زمانی و نیز برنامه ریزی، تفاوتی با سایر انسانها ندارند. بنابراین، اگر به چنین افرادی پیشنهاد کنید که یک سررسید خوب برای طبقه بندی کارهای روزانه و هفتگی و … تهیه کنند، شبیه این است که بخواهید فردی را که سالها افسردگی مزمن و عمیق را تجربه میکند با گفتن یک حکایت طنز شفا دهید!

همچنین تحقیقات نشان میدهد که این الگوی رفتاری نادرست (یا شاید بیماری) موروثی نیست و با ما به دنیا نمی آید. بلکه به تدریج در ما شکل میگیرد. پدر و مادرهایی که فرزندان خود را به شدت کنترل کرده و از آنها میخواهند که منظم بوده و هر فعالیتی را دقیقاً در زمان مشخصی انجام دهند، بیشتر احتمال دارد چنین فرزندانی را تحویل جامعه دهند.

مطالعات نشان میدهند، ما در کودکی نیازمند این هستیم که با فعالیت های مختلف – با سطوح مختلف مطلوبیت و رنج و لذت – مواجه شویم. آنها را اولویت بندی کنیم و هر یک از آنها را انجام دهیم. اگر این تمرین در کودکی انجام نشده یا پدر و مادر برنامه از پیش طراحی شده ای را برای این منظور در اختیار کودک قرار داده و او را وادار به انجام این کارها بکنند، عملاً قدرت «مدیریت خویشتن» از کودک سلب میشود.

 

معمولاً «تعویقی ها»، از مکانیزمهای «خودفریبی» قدرتمندی نیز برخوردارند. آنها میتوانند به سادگی تغییر اولویت ها را توجیه کنند، آنها شما را قانع میکنند که کار کردن تحت فشار زمانی، قدرت عملکرد را بالا می برد و ده ها دلیل دیگر که نهایتاً رفتار آنها را توجیه میکند.

 

«تعویقی ها»، همچنین همواره به دنبال عوامل بیرونی میگردند که تمرکز آن را به هم بزند و بهانه ای برای انجام کارهای دیگر باشد. خوشبختانه در دنیای مدرن امروزی، چک کردن

ایمیل، کنترل کردن بازدید سایت، شمردن تعداد لایک های یک پست در فیس بوک، مشاهده کردن موبایل برای کنترل اس ام اس های جدید، و انواع ابزارها به عنوان بهانه هایی مقبول برای منحرف کردن توجه و تمرکز ذهن وجود دارند و مورد استفاده قرار میگیرند.

سایر تحقیقات نشان داده اند که بیماری «به تعویق انداختن» میتواند مشکلات متعددی برای سلامتی فرد ایجاد نماید. این افراد سیستم ایمنی ضعیف تری دارند و بیشتر بیمار میشوند. نشانه های افسردگی و نیز بیخوابی نیز در اینگونه افراد بیشتر دیده میشود.

به نظر میرسد ساده ترین و دقیق ترین تعریف برای این بیماری، «فاصله زمانی طولانی بین اقدام و عمل» باشد. این فاصله گاه به حدی زیاد میشود که هرگز دست به عمل نمیزنیم. فهرست کتابهایی که قرار است روزی بخوانیم و فیلم هایی که باید روزی ببینیم تنها نمونه هایی از این فاصله اقدام تا عمل هستند.

 شاید تغییر دادن عادت «تعوبق»، در کوتاه مدت کار ساده ای نباشد. به همین دلیل پیشنهاد میکنم فعلاً به جمله ای که در ابتدای متن از قول روبرت بنچلی آمده است، بیشتر فکر کنید.

دلیل ندارد برای «فرار از عمل» «متوقف شویم» و هیچکاری نکنیم. ما عموماً برای انجام ندادن یک کار خاص، فهرستی از کارهای دیگر را به ذهن می آوریم و آنها را بهانه میکنیم. جان پری، ایده جالبی دارد. او میگوید من با بیماری «به تعویق انداختن» کنار آمده ام و به آن ساختار داده ام. به این شکل که بر خلاف توصیه عمومی که میگویند کارها را به ترتیب اهمیت انجام دهید، من همیشه فهرستی از کارهای خود را همراه دارم و به محض اینکه احساس میکنم میخواهم از وظیفه «الف» فرار کنم، سعی میکنم وظیفه «ب» یا «ج» یا «د» را انجام دهم. شاید تقدم و تأخر کارها به هم بریزد و برخی از کارها با تأخیر انجام شوند، اما حداقل این کار بیشتر نوعی «فرار رو به جلو» است تا «بازگشت رو به عقب».

وقتی جمله جان پری را خواندم، احساس کردم شاید اگر قرار بود، او در نقش برایان تریسی حرف بزند، به جای اینکه بگوید: «اول قورباغه را قورت بده!» میگفت: «اگر حوصله قورت دادن قورباغه را نداری، میتوانی برای فرار از این کار سخت، فعلاً با خوردن همین پشه کوچک خود را سرگرم کرده و از خوردن قورباغه فرار کنی. با این کار حداقل گامی به پیش نهاده ای!».

اجازه بدهید من هم به عنوان نویسنده این متن، اعتراف کنم که این متن را در شرایطی نوشتم که باید متن صحبتهای خودم را برای رادیو آماده میکردم و برای فرار از آن وظیفه قطعی، از مطرح کردن این حرفها برای شما به عنوان یک ابزار استفاده کردم…


منبع

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۲۰:۲۶
حسن حسینی

استیو بالمر: گوگل «انحصار یک جانبه» است و باید مورد تحقیق قرار بگیرد

مدیر عامل مایکروسافت آقای استیو بالمر می گوید گوگل شرکتی است که انحصار یک جانبه برقرار کرده و دولت امریکا باید وارد کار شده و آن را مورد تحقیق قرار دهد.


آقای بالمر می گوید در زمینه جستجو «به جرات می گویم که گوگل انحصارگر است و ما (مایکروسافت) تنها شرکتی ست که هنوز برای رقابت با آن تلاش می کند.» البته همزمان، مایکروسافت وقتی بحث جستجو در میان باشد دنبال فشار بر نهادهای قانونی برای به عمل آوردن تحقیق از گوگل است. آقای بالمر می گوید:

«اگر ما الگوریتم هایی درست با همان کیفیت [گوگل] را داشته باشیم ولی در زمینه تبلیغات مرتبط با جستجو مقیاس کوچکتری را پوشش دهیم، به ازای هر جستجو درآمد کمتری خواهیم داشت ولی گوگل (با حجم جستجویی که در اختیار دارد) برای ارائه سرویس های خود در محصولات سامسونگ و اپل، پول بیشتری خواهد پرداخت. شایعه است که آنها سالی ۱ تا ۳ میلیارد دلار بابت اشاعه سرویس های جستجوی خود پول می دهند. پس ما باید حجم بیشتری را پوشش دهیم تا خودمان را بالا بکشیم.»

آقای بالمر ادامه می دهد: «به نظر من رفتارهای گوگل باید توسط نهادهای ناظر بر رقابت مورد تحقیق قرار بگیرد . قطعا ما در این زمینه بحث هایی داریم. ما برخی از رفتارهای بد تبلیغاتی گوگل را با نهادها در میان گذاشته ایم، کارهایی که در یوتوب و گوگل مپس می کنند. به نظرم باید آنها را با محصولات، سرمایه گذاری و مقیاس پوشش خدمات به چالش بکشیم.»

خود مایکروسافت به خاطر ماجرای مشهور اینترنت اکسپلورر و ویندوز یک دهه زیر فشار و تحقیقات مرتبط با انحصارگرایی بود زیرا سایر مرورگرها را با اقدامات خود به حاشیه می راند و هنوز هم قانونگذاران اروپایی این شرکت را به زیر پا گذاشتن تعهدات خود محکوم می کنند.

در آن سو گوگل نیز با پرونده هایی مواجه است که به عنوان مثال چند ماه پیش کمیسیون تجارت فدرال امریکا آن را از اتهام سوء استفاده از خدمات جستجو به نفع ارائه دهندگان تبلیغات تبرئه کرد. با این حال پرونده ها تمام ندارند. شما فکر می کنید در این مورد حق با استیو بالمر است؟

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۰۹
حسن حسینی

سی‌تی اسکن شدن برای بزرگسالان هم اضطراب‌زا است، چه برسد به کودکان.

در و دیوار و محیط بیمارستان و بخش‌های اطفال، معمولا با رنگ‌های گرم و با کاراکترهای کارتونی دوست‌داشتنی آنها رنگ‌آمیزی شده‌اند، اما بخش‌های رادیولوژی و اتاق‌های سی‌تی اسکن معمولا از چنین چیزهایی بی‌بهره می‌مانند.

اما بیمارستان اطفال مورگان استنلی نیویورک به تازگی ترتیبی داده است که با کارهایی ساده و کمی تغییر در آرایش و با رنگ‌آمیزی‌ها و نقاشی‌های خلاقانه، تجربه سی تی اسکن، برای اطفال لذت‌بخش و حتی خواستنی باشد.

بیمارستان مورگان استنلی یکی از بزرگ‌ترین بیمارستان‌های آمریکاست، این بیمارستان روزانه ۲۰۰ بیمار را پذیرش می‌کند و بخش اورژانس این بیمارستان روزانه پاسخگوی ۱۵۰ بیمار است، بخش سی تی اسکن بیمارستان هم هر روز بیمارانی در طیف سنی نوزادها تا بیماران ۲۱ ساله را به دلایلی مختلفی از جمله بررسی دردهای شکمی و ضربات سر سی‌تی می‌کند.

09-03-2013 07-51-21 PM

 

منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۳۴
حسن حسینی


09-09-2013 08-58-20 AM

بسیار پیش می‌آید که سؤالاتی در ذهنمان شکل بگیرند، اما خود به دنبال یافتن پاسخش برنیاییم، اما دم دست‌ترین و سطحی‌ترین پاسخ را برای توجیهش قبول کنیم.

یکی از سؤالات رایج که هنگام دیدن کارتون‌ها و فیلم‌های با موضوع دزدهای دریایی در ذهن هر کودک یا بزرگسالی ممکن است شکل بگیرد، این است که چرا تعداد زیادی از دزدان دریایی چشم‌بند می‌زدند؟! چرا اصولا میزان استفاده از چشم‌بند در دزدان دریایی آنقدر زیادی بود که این پوشش، یک پوشش روتین در آنها بود؟!

پاسخ سطحی این بود که آنها چشم‌بند می‌زدند تا چشمی را که در طی جنگ و دعواها از دست داده بودند و از شکل افتاده بود یا تخلیه شده بود، در زیر پوششی پنهان کنند.

اما سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که چرا این دزدان دریایی این همه دچار آسیب چشم می‌شدند؟

باز هم پاسخ ظاهری این بود که ما در حال دیدن یک سری کارتون و فیلم تخیلی هستیم، و طبیعی است که در اینها ممکن است غلو صورت بگیرد و از چشم‌بند برای افزایش جذابیت به میزان زیاد استفاده کنند.

اما باید دانست که در داستان‌ها و افسانه‌ها، هر چیزی ریشه در واقعیتی دارد، ممکن است غلو، نوع خاصی برداشت از واقعیت یا تعبیرهای شاعرانه از واقعیت صورت بگیرد، اما با بررسی همین روایت‌ها می‌شود پی به واقعیت‌هایی برد.

به تازگی «چیم شیلی» که در زمینه مسائل دیداری دکترا دارد در بخشی از گفتگویش به وال استریت ژورنال، توجیهی برای این قضیه آورده است:

دزدان دریایی برای پوشاندن چشم‌های معیوب‌شان چشم‌بند نمی‌زدند، از آنجا که آنها مجبور بودند به دفعات زیاد بالا و زیر عرشه کشتی بروند و به سرعت هر دو گروه افراد بالا و زیر عرشه  را رهبری کنند، مجبور بودند، دید خوبی داشته باشند.

روی عرشه، صحنه در زیر درخشش نور آفتاب بسیار روشن بود و در زیر عرشه، تاریکی شدیدی حکمفرما بود. وقتی ما از محیط تاریکی وارد محیط روشن می‌شویم، چشم‌هایمان به سرعت با نور زیاد تطابق پیدا می‌کنند، اما وقتی عکس قضیه اتفاق می‌افتد، مدت زیادی طول می‌کشد تا چشم‌های ما به تاریکی عادت کنند.

در سلول های استوانه‌ای شبکیه، رنگدانه‌ای به نام رودوپسین وجود دارد. وقتی یک ملکول رودوپسین یک فوتون جذب می‌کند ، به ملکول اپسین و رتینال می‌شکند. این ملکول ها بعدا بطور طبیعی با هم ترکیب می‌شوند و بصورت رودوپسین در می آیند، این عمل ترکیب مجدد نسبتا کند است. بنابراین وقتی چشمان شما در برابر شرایط نور زیاد قرار می‌گیرند همه رودوپسین سلول‌ها شکسته می‌شود.
حال اگر چراغ را خاموش کنید و سعی کنید در تاریکی ببینید، نمی‌توانید. سلول‌های مخروطی به نور زیادی نیاز دارند بنابراین در شرایط خاموشی غیر قابل استفاده‌اند و هیچ رودوپسینی هم دراین حالت موجود نیست، پس سلول های استوانه‌ای نیز غیرفعالند، اما درعرض چند دقیقه رتینال و اوپسین مجددا ترکیب شده به صورت رودوپسین در می آیند و باز قادر به دیدن خواهید بود.

این چند دقیقه زمان لازم برای تطابق برای تاریکی برای دزدان دریایی گاهی در حکم مرگ و زندگی بود، اما بستن یک چشم باعث می‌شد، آنها به مجرد زفتن به محیط تاریکی با برداشتن چشم‌بند بتوانند، خیلی زودتر در تاریکی ببینند.

چند سال پیش، لین مسئله به صورت عملی آزمایش شد و مشاهده شد که واقعا استفاده از چشم‌بند، زمان لازم برای تطابق چشم با تاریکی را بسیار کم می‌کند.

این مسئله توجیه منطقی‌ای برای این سؤال قدیمی ما است، اما مشکل اینجاست که هیچ سند تاریخی در این مورد وجود ندارد. شاید بقیه دریانوردان به اندازه دزدان دریایی نیاز به سرعت عمل نداشتند، شاید دریانوردان نظامی یا تجاری، سیستم‌های مدون دیگری برای رهبری کارکنان و فرماندهی داشتند و نیازی به استفاده از چیزی که چهره را زشت می‌کرد نداشتند و باز «شاید» دزدان دریایی فوت و فن کار خود را لو نمی‌دادند.

 

منبع

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۳۳
حسن حسینی

همان طور که در هنگام گزارش زنده همایش اپل حدس زدیم، حسگر اثر انگشت یا Touch ID در آی‌فون ۵s، مسائل جدیدی را مطرح می‌کند.

از همان زمان که اپل در شرکت AuthenTec را خرید، همه حدس می‌زدند که اپل در پی افزودن ویژگی تشخیص اثر انگشت در آی‌فون است، تا حالا احتمالا بعضی از جزئیات را در مورد این حسگر خوانده‌اید:

حلقه فلزی دور دکمه Home ، تماس انگشت را شناسایی میکند، حسگرها با دقت بالای ۵۰۰ ppi چندین نقطه تماس انگشت را بر اساس ۳ نوع شیار پوست انسان اسکن می‌کنند و توسط تراشه مستقر در دکمه Home دریافت می‌کنند و به صورت دیجیتالی و رمزنگاری شده در پردازنده آیفون ذخیره میکند. در مراحل بعد، پس از هر تماس انگشت، حسگرها اطلاعات را با مشخصات کاربر مطابقت داده و اقدام به تشخیص هویت و اقدامات بعدی خواهند نمود.
این سیستم به قدری پیچیده است که حتی در صورت کرک شدن تراشه آن، با روشهای مهندسی معکوس، عملیات اثر انگشت از کار خواهد افتاد.

اما سؤالات و شبهات به وجود امده فراتر از اینها هستند:

یکی از نسختین کسانی که شیوه‌ای کارا برای عبور از این سد امنیتی را مطرح کرد، دختر یک کاربر سایت ردیت بود، او آسان‌ترین شیوه را برگزیده است و با استفاده از خواب سنگین پدر، دارد به صورت نمادین نشان می‌دهد که چطور می‌توان این مکانیسم دفاعی را خنثی کرد!

09-14-2013 11-09-10 AM

اما سؤال شاید کودکانه، اما در واقع جدی‌ای که ممکن است مطرح شود، سناریوی‌های زیر است که شبیه فیلم‌های هالیوودی است:

- چه می‌شود اگر اطلاعات مهمی در آی‌فون شما ذخیره شده باشد و دزدان به شما حمله کنند و آی‌فون شما را سرقت کنند و در همان حین یکی از انگشت‌های شما را قطع کنند و با خود ببرند؟!

- آیا اثر انگشت قابل بازسازی نیست، مثلا کسی نمی‌تواند با استفاده از اثر انگشت شما که روی یک لیوان مانده، یک نمونه مصنوعی اثر انگشت درست کند؟

باید گفت که از همان زمانی که استفاده از اثر انگشت برای احراز هویت معمول شد، خیلی‌ها در دو جهت در صدد تقلب برآمده‌اند، بعضی‌ها دوست داشته‌اند که اثر انگشت خود را محو کنند یا تغییر بدهند و برخی‌ها هم در پی ایجاد اثر انگشت تقلبی یا راه دیگری برای عبور از سیستم‌های امنیتی مبتنی بر اثر انگشت بوده‌اند.

مثلا من در جایی خوانده‌ام که حتی بعضی‌ها برای محو کردن اثر انگشت خود از داروی شیمی‌درمانی به نام Capecitabine استفاده می‌کنند، از آنجا که یکی از آثار جانبی این دارو التهاب کف دست‌ها است، پوست انگشت ترک برمی‌دارد و پوست می‌اندازد و تشخیص اثر انگشت مختل می‌شود!

در سوی دیگر راه‌هایی برای ساخت اثر انگشت تقلبی هم وجود دارد.

زمانی شرکت سونی در پی آن بود که از سیستمی استفاده کند که به جای اسکن شیارهای نوک انگشت، از نقشه مویرگ‌های بستر پوست استفاده کند، در این صورت اگر انگشت یک شخص قطع بشود، از آنجا که سیستم فقط مویرگ‌ها را در حین جریان خون تشخیص می‌دهد، دزدان و جنایتکاران به جایی نمی‌رسند!

اما جالب است بدانید که حسگر آی‌فون و نیز دیگر حسگرهای نسل جدید اثر انگشت، با اسکن کردن شارهای لایه بیرونی مرده پوست کار خود را انجام نمی‌دهند، بلکه لایه زیری زنده را اسکن می‌کنند، بنابراین تا پوست زنده نباشد و سیگنال RF آن تشخیص داده نشود، اسکن پیش نمی‌رود.

لپ‌تاپ‌های جدید فوجیتسو از همین فناوری استفاده می‌کنند و انتظار می‌رود که گوشی ویندوز فونی یا اندرویدی و یا سرفیس پروی ۲ هم از همین فناوری استفاده کنند.


منبع

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۲۹
حسن حسینی

09-14-2013 05-46-20 PM

ری دالبی، مؤسس آزمایشگاه‌های دالبی، در ۸۰ سالگی در خانه‌اش در سانفرانسیسکو درگذشت. وی در چند سال اخیر، به آلزایمر مبتلا شده بود و از دو ماه پیش هم مشخص شده بود که بیماری لوسمی دارد.

دالبی بیشتر به خاطر تأسیس آزمایشگاه‌های دالبی در سال ۱۹۶۵ مشهور است، شرکتی که در کاهش نویز صدا و فشرده‌سازی صدا تخصص داشت. او که متوجه وجود نقایضی در پخش فیلم‌ها در زمانی خودش شده بود، خودش آستین‌ها را بالا زد و به ایجاد ابزارهایی مانند سیستم کاهش نویز دالبی کمک کرد.

نخستین فیلمی که از صدای دالبی بهره برد، فیلم مشهور پرتقال کوکی استنلی کوبریک در سال ۱۹۷۱ بود.

نوآوری‌های دالبی چنان تأثیری در سینما گذاشت که «دالبی» مترادف با سیستم پخش صدای فراگیر و بدون نویز استریو شد. او پتنت این فناوری را بیش از ۵۰ سال در امریکا حفظ کرد.

دالبی در سال سال ۱۹۸۹ به خاطر خدماتش به سینما جایزه اسکار گرفت، او در سال ۱۹۹۵ برنده «گرمی» و در سال‌های ۱۹۸۹ و ۲۰۰۵، برنده جایزه «اِمی» شد.


منبع

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۲۲
حسن حسینی

وبلاگ ها یک زمانی جامعه ایران رو منفجر کردن و خاتمی رو مجبور به سانسور اینترت. چرا؟ چون سال‌ها بود که سرکوب سعی می کرد بهمون بگه همه شبیه هم هستن و هیچ کس بی حجاب نیست و هیچ کس لزبین نیست و هیچ کس رابطه جنسی خارج از خانواده پذیرفته شده حکومت نداره و هیچ کس دوست نداره از ایران بره و همه معتقد هستن آمریکا بده و همه معتقد هستن خدا وجود داره و ما خیلی خوش شانسیم که صاف بین این چند هزار شاخه دینی، با بهترینش متولد شدیم و هیچ کس اصولا از هیچ چیز ناراضی نیست و به همه چیز که تلویزیون و کتاب درسی می گه باور داره.

اون زمان همچنین وبلاگ ها انحصار خبری رو شکسته بودن و مردم شروع کرده بودن خوندن اینکه ظاهرا در دهه ۶۰ هزاران مخالف حکومت قتل عام شدن و چند وقت پیشش اسلام شهر اتفاقاتی افتاده بوده و بعدش به کوی دانشگاه حمله شده و … فلان قرارداد نفتی وضعش فلان جوره و فلان وزیر فلان خونه رو داره و … اون زمان هر وقت دو تا جوون تو دانشگاه به هم می رسیدن در مورد وبلاگهاشون حرف می زدن و چند تا وبلاگ جدید به همدیگه معرفی می کردن و خب معلومه که اینترنت باید سانسور می شد.

به نظرم دلیلی که شروع کردیم به جمع وبلاگ‌ها بگیم «وبلاگستان» هم همین بود. ایران دیگه جمعی از مردم متنوع نبود. ایران جامعه ایرانی ها هم نبود. ایرانی که نشون می دادن یک چیز یک دست بود که توش همه یک شکل رفتار می کنن. چیزی شبیه یک کارخونه یا سربازخونه. ما یک جامعه لازم داشتیم که متنوع باشه، انواع آدم هایی که دور و برمون می بینیم توش باشن و نمودی واقعی از آدم هایی باشه که اینجاها زندگی می کنن. اینه که کشور جدیدمون رو تشکیل دادیم: وبلاگستان.

اما وبلاگستان نقشش رو بازی کرد و کنار رفت. درست مثل سکاف. پله‌ بعدی برای جامعه ما شاید اورکات بود (جادی قدیمی رو اضافه کنین و بخندین). اورکات از وبلاگستان واقعی تر بود. اگر تو وبلاگستان اسم مستعار داشتیم و فقط فریاد می زدیم «این شکلی هم هست»، توی اورکات گفتیم که «من این شکلی هستم». عکسهای بی حجاب اورکات انفجار عظیمی بود و درست مثل انفجار وبلاگستان، جمع کردنش غیر ممکن. کسی نمی تونه خورده‌های باقی مونده از یک آتیش بازی رو جمع کنه و دوباره فشفشه بسازه (: اورکات همون وبلاگستان بود ولی با پیوند واقعی بین یک URL و یک آدم و از وقتی اومد دیگه بچه‌ها تو دانشگاه افتخار نمی کردن که شخصا سه تا وبلاگ دارن. حالا تعداد دوست‌ها مهم شده بود.

جامعه بازم داره پیش می ره. الان تو فیسبوک هستیم و انواع شبکه های اجتماعی ریز و درشت و اصل و کپی شدن پاتوق ایرانی‌ها. اما واقعیت رو بخواین وبلاگستان به معنی سابقش رو فیسبوک کنار نزد، بلکه جامعه کنارش زد. جامعه ما دیگه اون جامعه محدود، بسته، خاموش و ظاهرا-همگن دهه هفتاد نیست و در نتیجه نیازی هم به یک کشور مجازی به اسم وبلاگستان نداریم. الان توی جامعه آزاد اندیش هست، دموکرات هست، چپ هست، لیبرال هست، لزبین هست، پانک هست، رپ هست، آتئیست هست و … هرچند همه به نوبه خودشون زیر فشار و سرکوب هستن ولی دیگه دیده شدن و نیازی به مهاجرت به وبلاگستانی ندارن که توش فقط یک URL بشن.

اما ترس نداره! وبلاگ و وبلاگستان یک وسیله است. اگر بخوایم نوستالژیک باشیم و ناله کنیم که «وای وبلاگستان کمرنگ شد» منطقی تره این ناله پایه‌ای تر رو بکنیم که «وای وب داره از بین می‌ره». می دونیم که گوشی ها شدیدا در حال پیشرفت هستن و احتمالا تا چند سال دیگه حجم عظیمی از ارتباطات از طریق اپلیکیشن‌ها و صفحات مخصوص گوشی‌های همراه خواهد بود و احتمالا وب به شکلی که الان می شناسیمش کمرنگ‌تر خواهد شد. اما ترس داره؟ نه! وبلاگ یک رابط است. بحث اینه که حرفی در جامعه داره زده می شه و خونده می شه. اینکه بترسیم که وبلاگستان کمرنگ شده مثل همونه که بترسیم که دیگه کسی به سخنرانی‌های عمومی گوش نمی ده یا روزنامه کمرنگ شده یا … پیام در حال انتقاله – چه واسطش روزنامه باشه، چه وبلاگ و چه فیسبوک.

منبع

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۱۷
حسن حسینی

09-02-2013 10-34-58 AM

در چند ماه اخیر، اخبار مربوط به NSA، پریسم، رصد ایمیل‌ها در صدر اخبار مهم بوده‌اند.

اما در یک رویداد جالب، واشتگتن پست، امروز با یک کارگردان ایرانی-هلندی به نام بهرام صادفی مصاحبه کرده است، او به تازگی دست به کار جالب و خنده‌داری زده:

او با همکاری نامزدش، طرحی برای دست انداختن NSA یا سازمان امنیت ملی آمریکا، ریخت، به این ترتیب که به NSA تلفن زد و ادعا کرد که محتاج به کمک این سازمان است.

او گفت که یکی از ایمیل‌هایش را سهوا پاک کرده است و از آنجا که شنیده NSA به صورت کارآمد و قابل اعتمادی، همه ایمیل‌ها را رصد می‌کند، می‌خواهد بداند آیا راهی برای بازیابی ایمیلش وجود دارد یا نه.

وقتی پاسخ‌دهنده گفت که چنین امکانی وجود ندارد، صادقی اشاره کرد که ایرانی است و شاید همین ایرانی بودن باعث شود که احتمال رصد شدن ایمیل‌هایش توسط NSA بیشتر بوده باشد.

سپس او گفت که از جی‌میل استفاده می‌کند و می‌خواهد بداند که آیا گوگل با NSA در زمینه رصد ایمیل‌ها همکاری می‌کند یا نه.

خود ویدئو را می‌توانید در اینجا ببینید.

صادقی دو روز برای طراحی این شوخی، وقت صرف کرده بود.


منبع

پیشنهاد میکنم بخونین :

گیک های دیوانه - بخش اول » اگر سرتان را در یک شتابدهنده ذرات بگذارید، چه پیش می آید؟ «

گیک های دیوانه - بخش دوم » هکر فلسطینی در تایم لاین فیسبوک  زاکربرگ به او یک باگ فیسبوک را تذکر داد! «

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۰۶
حسن حسینی

اینجا نیویورک است. شهری که هیچ وقت نمی خوابد، شهر آرزوها برای کسانی که در آمریکا هستند و چه در جای دیگر. شهری که در بیشتر فیلم‌ها و سریال‌ها نمای زیبای ساختمان‌های سر به فلک کشیده‌اش نمایان است. شهر ۱۱ سپتامبر و شهری که در اکثر فیلم‌ها نابود می شود. این شهر جمعیت صبح و شبش ۴ میلیون تفاوت دارد. صبح ها ۱۲ میلیون نفر از آسانسورهایی که با سرعت جت بالا می روند استفاده می کنند و در شب ۸ میلیون نفر یا از مترو صد ساله‌اش استفاده می‌کنند یا از تاکسی‌های معروفش، یا با پای پیاده شهر را متر می‌کنند. 
اینجا ۴ میلیون نفر شب‌ها به خانه می‌روند چون یا پول زندگی شبانه در شهر را ندارند یا حوصله سر و صدایش را. نیویورک اگر گران‌ترین شهر دنیا نباشد قطعا یکی از گران‌ترین‌هاست. میانگین قیمت خرید خانه در این شهر ۱.۲ میلیون دلار است و میانگین قیمت خانه‌هایی که برای فروش گذاشته می‌شوند ۲.۶ میلیون دلار
میانگین اجاره آپارتمان استدیو دو هزار دلار و یک آپارتمان دو خوابه چهار هزار و سیصد دلار. غذا هم شاید نسبت به جاهی دیگر در آمریکا چیزی حدود ۲۰ تا ۴۰ درصد گران‌تر باشد. پارکینگ در وسط شهر در یک روز عادی تا ساعتی ۷۰ دلار به فروش می رسد
 یک نفر در آمریکا نزدیک به ۵۰ هزار دلار به صورت میانگین درآمد دارد پس اگر کسی با ۵۰ هزار دلار در سال بخواهد یک خانه یک خوابه با ماهی ۳۲۰۰ دلار در نقطه معمولی شهر اجاره کند نزدیک به ۴۰ هزار دلار از کل درآمدش را باید به این کار اختصاص دهد، که این امکان ندارد چون کسی که ۵۰ هزار دلار در آمد دارد حداقل ۲۵ درصد حقوق خود را مالیات پرداخت می‌کند.

در نیویورک نمی‌توانید بر اساس خانه کسی میانگین حقوق او را تخمین بزنید. چون خیلی‌ها کار نمی‌کنند و چندین خانه دارند و یا بالعکس. ولی اگر پولدار باشید، حتما خانه مورد علاقه‌تان را می‌توانید پیدا کنید. در این جزیره کوچک -شهر نیویورک- شما حداقل یک حقوق ۶ رقمی یعنی بیشتر از ۱۰۰ هزار دلار نیاز دارید تا بتوانید خیلی معمولی زندگی کنید.


در چند مقاله بعد سعی می‌کنیم که چند شهر و روستای نزدیک نیویورک را مثال بزنیم


منبع


پیشنهاد میکنم بخونین:

آمریکای خون میچکد از چنگ تو - بخش اول » وسعت «

آمریکای خون میچکد از چنگ تو - بخش دوم » گواهی نامه «

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۱۷
حسن حسینی