پانل آزاد

پانل آزاد

۶ مطلب با موضوع «روحیه کاری» ثبت شده است

“اگر به هنرمندان نگاه کنید ـ البته اگر واقعا هنرمندان بزرگی باشند ـ اغلب زمانی می‌رسد که آن‌ها می‌توانند کاری برای باقی عمرشان انجام دهند و در جهان بیرونی موفق باشند؛ با این حال در درون‌شان احساس موفقیت نکنند. این لحظه‌ای است که یک هنرمند واقعا تصمیم می‌گیرد چه کسی است. اگر به پذیرش ریسک شکست ادامه دهد؛ او هنوز هم هنرمند است …”

*****

به‌احترام دومین سال‌گرد درگذشت بزرگ‌ترین “رؤیاپرداز” هم‌روزگار ما.


منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۲ ، ۲۱:۴۱
حسن حسینی

براساس یکی از تعاریف متعدد خلاقیت، افراد خلاق هر چیز را از زاویه‌ای متفاوت با دیگران می‌بینند و در آن ویژگی‌هایی را کشف می‌کنند که هیچ کس نمی‌بیند.

اما حتی افراد خلاق (از جمله خود شما!) نیز ممکن است هر لحظه جایی در موانع مسیر گیر کنند. بعضی وقت‌ها نمی‌شود چیز متفاوتی را پیدا کرد. گاهی اوقات این‌قدر زمان دست و پنجه نرم‌ کردن با یک مسئله طولانی می‌شود که دیدن آن از یک زاویه‌ی دید متفاوت غیرممکن به‌نظر می‌آید.

در چنین شرایطی چه باید کرد؟ چرا تغییر دیدگاه‌ را امتحان نمی‌کنید؟

این موقعیت را در نظر بگیرید: دوستی دارم که در کار طراحی لباس است. یکی از لباس‌هایی که طراحی کرده بود، رنگ اصلی نقاشی روی لباس سیاه بود. او به‌جای این‌که به‌سادگی روی پارچه‌ی سفید رنگ سیاه به‌کار ببرد، از پارچه‌ی سیاه استفاده کرد و بخش‌های دارای رنگ‌های دیگر طرح لباس را روی رنگ سیاه پارچه ترسیم کرد.

او روش نگریستن به مسئله‌ را تغییر داد. و بدین ترتیب حالا لباسی را طراحی کرده که از اغلب رقبای خود زیباتر و جذاب‌تر به‌نظر می‌رسد.

حالا نظرتان در مورد این مثال چیست: یک معلم هنر به دانش‌آموزان‌اش یک عکس یا شیء معکوس شده را می‌دهد و از آن‌ها می‌خواهد تا آن‌چه می‌بینند را بکشند: نتیجه یک تصویر نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از اشکال هندسی است که ترسیم آن‌ها از تمرین‌های نخستین برای یاد گرفتن نقاشی است.

با تغییر دیدگاه‌تان، چیزهایی را که می‌بینید تغییر خواهید داد. و زمانی که چیزهایی را که می‌بینید تغییر دهید، احتمال این‌که چیزی کاملا متفاوت خلق کنید، افزایش خواهد یافت.

دارم صدای شما را می‌شنوم که در دل‌تان می‌گویید: مثال‌هایی که زدی مربوط به هنر است و به‌ من در مسائل کسب و کارم کمک نمی‌کنند.

بسیار خوب در این‌جا داستانی را برای‌تان از کتاب “اسباب‌بازی‌های متفکران” نوشته‌ی مایکل میچالکو تعریف می‌کنم. در سال ۱۹۵۰ متخصصان مدعی بودند که صنعت حمل و نقل از طریق کشتیرانی ر حال مرگ است. هزینه‌‌ها سر به‌فلک می‌زدند و زمان‌های تحویل مدام به تأخیر می‌افتادند.

مدیران شرکت‌های کشتیرانی بر روش‌های کاهش هزینه در زمان دریانوردی تمرکز کردند. آن‌ها کشتی‌هایی را ساختند که سریع‌تر بودند و به ملوانان کم‌تری برای پیشروی نیاز داشتند.

این راه‌حل، کار نکرد. هزینه‌ها به‌شدت در حال فرا رفتن از حد کنترل بودند و هنوز رسیدن محموله‌ها به مقصد زمان بسیاری می‌برد.

سرانجام روزی یک مشاور دیدگاه‌ را تغییر داد. به‌جای پرسیدن سؤال “به چه روشی ممکن است بتوانیم حرکت کشتی‌ها را در دریا اقتصادی کنیم؟”، او پرسید: “چطور می‌توانیم هزینه‌ها را کاهش دهیم؟”

همین است!

کشتی‌ها زمانی که در حال دریانوردی برای انجام وظیفه‌ی واقعی خود ـ حمل و نقل کالاها ـ نیستند، ماشین‌های بسیار هزینه‌بری هستند. و چه زمانی آن‌ها در حال کار نیستند؟ زمانی که کشتی کنار بندرگاه پهلو‌گیری می‌کند تا محموله‌ها را بارگیری یا تخلیه کند.

بنابراین صنعت باید راه‌حلی برای افزایش سرعت بارگیری و تخلیه می‌یافت: امروزه وقتی کشتی به بندر می‌رسد، یک جرثقیل، کالاها را از آن تخلیه می‌کند و هم‌زمان جرثقیل دیگری در حال بارگیری کشتی است.

این نوآوری ساده باعث بقای یک صنعت بسیار بزرگ شد. و این اتفاق فقط به این دلیل رخ داد که مدیران این صنعت، روشی که به مسئله نگاه می‌کردند را تغییر دادند.

تمرین: دیدگاه‌تان را تغییر دهید.

چگونه می‌توانید دیدگاه‌تان را برای حل مسائل کسب و کار / بازاریابی‌تان تغییر دهید؟

کاری که مدیران صنعت کشتیرانی انجام دادند را امتحان کنید و سؤال را عوض کنید.

به‌جای نگریستن به بخش محدودی از مسئله (به چه روشی ممکن است بتوانیم حرکت کشتی‌ها را در دریا اقتصادی کنیم)، دامنه‌ی پرسش را تا می‌توانید گسترش دهید (به چه روشی می‌توانیم در حالت کلی هزینه‌ها را کاهش دهیم؟)

به یک مثال دیگر توجه کنید:

ممکن است سؤال شما این باشد که “چگونه مشتریان بیش‌تری به‌دست بیاورم؟” حالا فکر کنید چه اتفاقی خواهد افتاد اگر به این شکل دامنه‌ی موضوع مورد پرسش‌ را گسترده‌تر کنید:

  • چگونه مشتریان بیش‌تری به‌دست بیاورم؟
  • چگونه کسب و کارم را رشد بدهم؟
  • چگونه می‌توانم پول بیش‌تری از کسب و کارم به‌دست بیاورم؟
  • چگونه می‌توانم در یک دوره‌ی زمانی درآمد بیش‌تری داشته باشم؟
  • چگونه می‌توانم در زندگی‌ام شادتر باشم؟ (من هم می‌دانم که با پول نمی‌شود شادی خرید. اما پول‌دار بودن در هر حال دلچسب است.)

احتمالا یکی از پرسش‌های بالا، جایگاه بهتری را برای یافتن یک راه‌حل فراهم می‌آورد. چون احتمالا یکی از این پرسش‌ها، همان مسئله‌ی “واقعی” است که دوست دارید آن را حل کنید؛ اما تا زمانی که چند قدم عقب‌تر نروید تا تصویر بزرگ‌تر ماجرا را ببینید، پرسش درست را نمی‌توانید بپرسید.

و تا وقتی آن پرسش درست را نپرسید، الهامات درونی‌تان هم نمی‌توانند پاسخی را بیابند که واقعا مسئله‌ی شما را حل خواهد کرد.

منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۸
حسن حسینی

هر انسانی میتواند در هر زمانی هر حجمی از کار را انجام دهد، البته به شرط اینکه قرار باشد در آن زمان، کار دیگری را انجام دهد! (روبرت بنچلی)

احتمالاً هم اکنون که در حال خواندن این نوشته هستید، قرار بوده تکالیف دانشگاهی خود را انجام دهید، شاید هم قرار بوده به همراه خانواده بیرون بروید و قدم بزنید. یا اینکه باید حمام بروید و دوش بگیرید. اما خواندن این نوشته را بهانه ای کرده اید تا فرصتی کوتاه داشته باشید و از انجام وظیفه ای که دیر یا زود، باید به انجام برسانید، فرار کنید!

این روزها، بحث در مورد برنامه ریزی و هدفگذاری، به یکی از بحثهای متداول، در کتابها، روزنامه ها و سایتهای اینترنتی تبدیل شده است. کمتر کسی را میتوان یافت که اهمیت برنامه ریزی را انکار کند. همچنین کمتر کسی را میتوان یافت که برای زندگی شخصی یا شغلی اش برنامه ریزی کرده و به آن عمل نماید!

به عبارت دیگر، به نظر میرسد به جای تمرکز بیش از حد روی برنامه ریزی، اهمیت ها و کارکرد آن، مفیدتر خواهد بود روی این موضوع فکر کنیم که چرا ما در یک حوزه خاص، هدفگذاری و برنامه ریزی میکنیم و حتی تصمیم های قطعی میگیریم، اما به دلایل نامشخص دست به عمل نمیزنیم! چیزی که در زبان انگلیسی عنوان Procrastination (کار امروز را به فردا انداختن) به آن اطلاق میشود و من در فارسی، «به تعویق انداختن» یا «فرار از عمل» را به عنوان معادل آن در نظر گرفته ام.

قبل از نوشتن این متن، برخی از مطالعات و تحقیقات انجام شده در این حوزه را مطالعه کردم. اجازه بدهید آنها را با هم مرور کنیم.

حدود ۲۰% انسانها را میتوان دچار بیماری «تعویق» به صورت «مزمن» دانست. به شکلی که این نوع رفتار در تمام دوره های سنی و بخشهای مختلف زندگی آنها مشاهده میشود. کسانی که قبضهای خود را دیر پرداخت میکنند، خواندن برای امتحان را به شب آخر واگذار می کنند، برای یک تماس تلفنی ۲ دقیقه ای، گاه دو ساعت یا دو روز وقت صرف میکنند و باز هم با سختی دست به تلفن میبرند…

نکته دیگر اینکه به تعویق انداختن، هیج ارتباطی با مهارت مدیریت زمان یا برنامه ریزی ندارد. به عبارت دیگر، تحقیقات نشان داده است کسانی که کارهای خود را به تعویق می اندازند، از لحاظ توانایی تخمین زمانی و نیز برنامه ریزی، تفاوتی با سایر انسانها ندارند. بنابراین، اگر به چنین افرادی پیشنهاد کنید که یک سررسید خوب برای طبقه بندی کارهای روزانه و هفتگی و … تهیه کنند، شبیه این است که بخواهید فردی را که سالها افسردگی مزمن و عمیق را تجربه میکند با گفتن یک حکایت طنز شفا دهید!

همچنین تحقیقات نشان میدهد که این الگوی رفتاری نادرست (یا شاید بیماری) موروثی نیست و با ما به دنیا نمی آید. بلکه به تدریج در ما شکل میگیرد. پدر و مادرهایی که فرزندان خود را به شدت کنترل کرده و از آنها میخواهند که منظم بوده و هر فعالیتی را دقیقاً در زمان مشخصی انجام دهند، بیشتر احتمال دارد چنین فرزندانی را تحویل جامعه دهند.

مطالعات نشان میدهند، ما در کودکی نیازمند این هستیم که با فعالیت های مختلف – با سطوح مختلف مطلوبیت و رنج و لذت – مواجه شویم. آنها را اولویت بندی کنیم و هر یک از آنها را انجام دهیم. اگر این تمرین در کودکی انجام نشده یا پدر و مادر برنامه از پیش طراحی شده ای را برای این منظور در اختیار کودک قرار داده و او را وادار به انجام این کارها بکنند، عملاً قدرت «مدیریت خویشتن» از کودک سلب میشود.

 

معمولاً «تعویقی ها»، از مکانیزمهای «خودفریبی» قدرتمندی نیز برخوردارند. آنها میتوانند به سادگی تغییر اولویت ها را توجیه کنند، آنها شما را قانع میکنند که کار کردن تحت فشار زمانی، قدرت عملکرد را بالا می برد و ده ها دلیل دیگر که نهایتاً رفتار آنها را توجیه میکند.

 

«تعویقی ها»، همچنین همواره به دنبال عوامل بیرونی میگردند که تمرکز آن را به هم بزند و بهانه ای برای انجام کارهای دیگر باشد. خوشبختانه در دنیای مدرن امروزی، چک کردن

ایمیل، کنترل کردن بازدید سایت، شمردن تعداد لایک های یک پست در فیس بوک، مشاهده کردن موبایل برای کنترل اس ام اس های جدید، و انواع ابزارها به عنوان بهانه هایی مقبول برای منحرف کردن توجه و تمرکز ذهن وجود دارند و مورد استفاده قرار میگیرند.

سایر تحقیقات نشان داده اند که بیماری «به تعویق انداختن» میتواند مشکلات متعددی برای سلامتی فرد ایجاد نماید. این افراد سیستم ایمنی ضعیف تری دارند و بیشتر بیمار میشوند. نشانه های افسردگی و نیز بیخوابی نیز در اینگونه افراد بیشتر دیده میشود.

به نظر میرسد ساده ترین و دقیق ترین تعریف برای این بیماری، «فاصله زمانی طولانی بین اقدام و عمل» باشد. این فاصله گاه به حدی زیاد میشود که هرگز دست به عمل نمیزنیم. فهرست کتابهایی که قرار است روزی بخوانیم و فیلم هایی که باید روزی ببینیم تنها نمونه هایی از این فاصله اقدام تا عمل هستند.

 شاید تغییر دادن عادت «تعوبق»، در کوتاه مدت کار ساده ای نباشد. به همین دلیل پیشنهاد میکنم فعلاً به جمله ای که در ابتدای متن از قول روبرت بنچلی آمده است، بیشتر فکر کنید.

دلیل ندارد برای «فرار از عمل» «متوقف شویم» و هیچکاری نکنیم. ما عموماً برای انجام ندادن یک کار خاص، فهرستی از کارهای دیگر را به ذهن می آوریم و آنها را بهانه میکنیم. جان پری، ایده جالبی دارد. او میگوید من با بیماری «به تعویق انداختن» کنار آمده ام و به آن ساختار داده ام. به این شکل که بر خلاف توصیه عمومی که میگویند کارها را به ترتیب اهمیت انجام دهید، من همیشه فهرستی از کارهای خود را همراه دارم و به محض اینکه احساس میکنم میخواهم از وظیفه «الف» فرار کنم، سعی میکنم وظیفه «ب» یا «ج» یا «د» را انجام دهم. شاید تقدم و تأخر کارها به هم بریزد و برخی از کارها با تأخیر انجام شوند، اما حداقل این کار بیشتر نوعی «فرار رو به جلو» است تا «بازگشت رو به عقب».

وقتی جمله جان پری را خواندم، احساس کردم شاید اگر قرار بود، او در نقش برایان تریسی حرف بزند، به جای اینکه بگوید: «اول قورباغه را قورت بده!» میگفت: «اگر حوصله قورت دادن قورباغه را نداری، میتوانی برای فرار از این کار سخت، فعلاً با خوردن همین پشه کوچک خود را سرگرم کرده و از خوردن قورباغه فرار کنی. با این کار حداقل گامی به پیش نهاده ای!».

اجازه بدهید من هم به عنوان نویسنده این متن، اعتراف کنم که این متن را در شرایطی نوشتم که باید متن صحبتهای خودم را برای رادیو آماده میکردم و برای فرار از آن وظیفه قطعی، از مطرح کردن این حرفها برای شما به عنوان یک ابزار استفاده کردم…


منبع

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۲۰:۲۶
حسن حسینی

http://www.footballebartar.ir/wp-content/uploads/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D9%84-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA%DB%8C-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D9%81.jpg

این سؤالی است که به نظر عادل فردوسی پور همه باید سعی کنند به آن پاسخ دهند.

به گزارش خبرنگار علمی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، تهیه کننده برنامه تلویزیونی پربیننده 90 در سخنرانی خود در TEDx دانشگاه صنعتی شریف با نمایش سکانسی از فیلم همشهری کین- سکانسی که کین در لحظه مرگ، «رزباد» - نام سورتمه دوران کودکی خود - را زمزمه می کند، سعی کرد تا به شیوه ای متفاوت از اهمیت دنبال کردن آرزوها برای کسب موفقیت سخن بگوید.

TEDx یک رویداد پرمخاطب در زمینه طرح و نشر ایده های نو است که در بسیاری از کشورهای دنیا به صورت مستقل و به الگوبرداری از شیوه بنیاد TED برگزار می شود. TED یک سازمان غیر انتفاعی 26 ساله است که وقف به اشتراک گذاشتن افکار و ایده های الهم بخش و نو برای عموم شهروندان و یا متخصصان و علاقمندان به یک حوزه خاص شده است.

به گفته فردوسی پور «فوتبال، تیله و توپ!» رزبادهای او از دوران کودکی بوده اند. او هیچ وقت آنها را از یاد نبرده تا جایی که بتواند دوباره همه شان را به دست بیاورد.

او در این نشست گفت: بازی مورد علاقه من در از کودکی دروازه درست کردن با خودکار و تیله بازی بود و اینکه در نهایت در پایان لیگ تیله‌یی، مثل همیشه، لیورپول قهرمان شود!

او در یک خانواده کاملا غریبه با فوتبال به دنیا آمده و بزرگ شده است اما اعضای خانواده با علاقه او به فوتبال از جام جهانی 1978 وقتی که عادل فردوسی پور تنها چهارسال داشته آشنا بوده اند؛ وقتی که برای هر توپ گل شده در بازی ها، نیمه شب همه را از خواب بیدار می کرده است.

سؤال او این است که آیا ما هم «رزباد» خود را به خاطر درس و کار و زندگی رها میکنیم یا همه عمر آن را برای محقق کردنش در ذهن خواهیم داشت؟

برای این مجری تلویزیون، گویا حضور در این رسانه نیز جدا از این مجموعه رزبادها نبوده چنانچه به اذعان خودش برای شرکت در مسابقه ها و حضور در قاب تلویزیون هیچ فرصتی را فروگذار نبوده است.

او معتقد است که تمام جریان زندگی را می توان در فوتبال حس کرد؛ پدیده ای جهانی که مردم همه جای دنیا را با هم متحد می کند. برنامه 90 هم به دلیل موضوع فوتبالی اش تا این اندازه محبوب است و اگر به رشته دیگری می پرداخت تا این اندازه مطرح و موفق نبود.

فردوسی پور در پانزدهمین سال آغاز برنامه «نود» گفت: من برای موفقیت برنامه و اجرای کاری که دوست دارم و به آن معتقدم هزینه های زیادی داده ام؛ از موهای سپید گرفته تا تهدیدها و تحدیدها. اما همیشه حق را گفته ام و با حفظ حرمت ها تابوشکنی کرده ام. توانستم از مقام ها و بازیکنانی که هیچ وقت اجازه داده نمیشد، انتقاد کنم.


منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۰
حسن حسینی

به احتمال زیاد شما بارها آرزو کرده‌اید که شبانه‌روزتان بیشتر از ۲۴ ساعت شود، چرا؟

۱- بتوانید به همه کارهایتان برسید: به اندازه کافی بخوابید، معاشرت کنید، کارهای محول‌شده را انجام بدهید، مطالعه کنید، فیلم ببیند، ورزش کنید، وب‌گردی کنید و …

۲- حس می‌کنید که زندگی‌تان روی دور تند افتاده و هر ماه برایتان فقط به اندازه یک هفته طول می‌کشد و هر سال، به اندازه یک ماه! شما از این گذر سریع عمر می‌ترسید.

شاید شما از معدود افرادی باشید که این حس و حال را نداشته باشید، پس پیشنهاد می‌کنم، دست به دامان گوگل بشوید، تا این نکته برایتان ثابت شود که آرزوی بیتر طول کشیدن شبانه‌روز یک چیز عمومی است. پس این کلیدواژه‌ها را سرچ کنید: کاش – شبانه‌روز- ۲۴.

07-12-2013 11-04-48 AM

دیدید؟!

بسیاری از وبلاگ‌نویس‌ها و صاحبان سایت‌ها به صورت پراکنده این آرزو را داشته‌اند.

مسلم است که هیچ راهی برای کش دادن به شبانه‌روز نداریم، اما شیوه‌هایی وجود دارند که با آن می‌توانیم مغزمان را فریب بدهیم، طوری که گذر زمان، برایمان کندتر به نظر آید!

نخست باید برایتان توضیح بدهم که ما چطور گذشت زمان را حس می‌کنیم؟

حس گذر زمان، مثل درک بقیه حس‌ها، مثل چشایی، لامس، بینایی یا شنوایی نیست.

چیزی که ما عموما به صورت گذر زمان از آن یاد می‌کنیم، در واقع مشتی از اطلاعات عرضه شده به مغزمان از راه حواس در طول زمان است. جالب است که نو بودن یا تکراری بودن اطلاعات روی حس گذر زمان اثر می‌گذارند. چگونه؟!

اگر شما اطلاعات تازه را وارد مغزتان کنید، این اطلاعات نیاز به پردازش، سامان‌دهی نو دارند، ولی اطلاعات که چیز تازه‌ای نداشته باشند، خیلی سریع ادراک می‌شوند.

چیز مهم دیگر این است که ادراک زمان فقط توسط یک ناحیه مغز صورت نمی‌گیرد، هر یک از حواس دیگر ما، در یک ناحیه خاص مغز درک می‌شوند، اما در مورد زمان این طور نیست.

وقتی ما حجم زیادی از اطلاعات تازه را وارد مغز می‌کنیم، مغز باید زمان زیادی را صرف پردازش آنها کند، هر چه میزان و زمان این پردازش بیشتر باشد، زمان هم از نظر مغز دیرتر می‌گذرد و کش می‌آید.

بگذارید مثالی بزنم:

تا حالا حتما پیش آمده است که در موقعیت‌های خطرناک قرار گرفته باشید، مثلا در حال کذشتن از خیابان یا رانندگی. هیچ متوجه شده‌اید که یک ثانیه در این شرایط تا ۱۰ ثانیه هم برایتان کش می‌آید؟!

مثال دم دستی دیگر! تیم فوتبال محبوبتان دارد حمله می‌کند، مهاجم تیم شما، در موقعیت گل قرار می‌گیرد و یک بغل پا برای به ثمر رساندن گل کافی است، اما شما در نهایت تعجب می‌بینید که مهاجم خیلی کند رفتار می‌کند و تا گل بزند، شما را جان به لب می‌کند. سرانجام گل به ثمر می‌رسد و بعد شما بازپخش صحنه را از زوایای مختلف مرور می‌کنید، اما این بار متوجه می‌شوید که مهاجم، در واقع آن طور که بار اول تصور کرده بودید، کند رفتار نکرده، بلکه خیلی عادی کار خودش را کرده است!

چرا این طور می‌شود؟ چون شما در این شرایط با حداکثر توجه به پیرامون خود نگاه می‌کنید.

حالا لازم نیست که توجه حداکثری، فقط در مورد موقعیت‌های خطرناک اعمال شود، اگر همین «توجه» در مورد یک موسیقی تازه هم باشد، باز هم زمان منبسط می‌شود.

عکس این مسئله هم صحیح است، اطلاعات تکراری، زندگی روتین و کار معمولی، همه زمان را منقبض می‌کند.

حالا بیایید یک مثال آشنای دیگر بزنم، تابستان‌های دوران کودکی را به یاد بیاورید، آن تابستان‌ها زیبا به نظر می‌رسید که تمام‌نشدنی هستند، وقتی امتحانات را تمام می‌کردیم و تابستان شروع می‌شد، تا وقتی که مهر می‌آمد، در نظرمان ۳ ماه، یک سال طول می‌کشید. حتی حالا هم اگر به آن دوران دقت کنید، گذر زمان را در آن دوره‌ها کندتر می‌بینید. حالا بیایید و سه ماه آخری که در شرکت و اداره مشغول کار بوده‌اید، در نظر بیاورید، به نظرتان بهار گذشته، واقعا ۳ ماه بوده است؟!

وقتی که خردسال بودیم، همه چیز به نظرمان تازه بود، هر سفر، بازی، خرید و کتاب یا آشنایی با دوستی، کاملا برای ما در حکم تجارب بکر و تازه‌ای بودند، مغز ما آنها را با جزئیات و تمرکز بیشتری ثبت و پردازش می‌کرد و درست به همین خاطر، زمان در نظرش کندتر می‌گذشت. اما وقتی مسن می‌شویم همه تجربه‌ها برای ما تکراری هستند، ما دوستی‌های مختلف را تجربه کرده‌ایم، ده‌ها بار به جاهای دیدنی سفر کرده‌ایم و بوها و مزه‌ها برایمان تکراری است، پس مغز هیچ محرک تازه‌ای ندارد و بنابراین زمان در نظرش منقبض می‌شود.

از همه اینها به صورت خلاصه به این نتیجه می‌رسیم که هر چقدر مغزمان را درگیر اطلاعات، تجارب و محیط‌های نو کنیم و هر چقدر به صورت فعال مغز را درگیر یادگیری کنیم، زمان در نظرمان کندتر می‌گذرد.

پس در پایان این پست ترفندهایی برای کش دادن شبانه‌روزتان را می‌آورم:

۱- همیشه مشغول یادگیری باشید: کارها و مهارت‌های شغلی معمول چیزی جدیدی برای شما ندارند. سعی کنید برنامه‌ای برای یادگیری چیزهای نو داشته باشید، مثلا در یک کورس آموزشی شرکت کنید. زبان تازه‌ای یاد بگیرید. یک مهارت ورزشی را یاد بگیرید و …

ممکن است کارتان به نوعی باشد که مستلزم صرف انرژی مغزی زیاد باشد، مثلا یک پزشک یا مهندس باشید! اما وقتی کار شما تکراری شد، مغز شما به اندازه کافی در برخورد با موقعیت‌ها و سناریوهای کاری مختلف تجربه اندوخته و برای خودش مدارهای مغزی لازم را ساخته است و جایی برای یادگیری موارد تازه ندارد، پس حتما شما باید در پی یادگیری چیزهای متفاوت و تازه باشید.

۲- بازدید از مکان‌های تازه: شهرها و محل‌های تازه برای خودشان انبوهی از صداها، بوها، طعم‌ها، رنگ‌ها، افراد و طرح‌های تازه را ارند، مغز شما باید همه اینها را ترجمه کند.

نه! لازم نیست، حتما به مسافرت بروید و یک شهر تازه را ببینید، شما می‌توانید رستوران یا کافی‌شاپ خود را عوض کنید!

- با افراد تازه‌ای آشنا شوید: چند دوستی که سال‌ها می‌شناسید و خیلی وقت‌ها حرف تازه‌ای برای گفتن به هم ندارید، گذر زمان ر ا برایتان سریع می‌کنند.

۴- خودانگیخته باشید: مغز خودتان را به صورت فعال با تجارب جدید درگیر کنید و برای این کارخودانگیخته باشید و توانایی شگفت‌زده کردن خودتان را داشته باشید.

۵- نوع یادگیری و دسترسی به اطلاعات خود را تغییر بدهید: مثلا من شخصا هر روز مقالات زیادی را به صورت آنلاین را می‌خوانم، پس به یکی از ترفندهای مناسب برای انبساط زمان عمل می‌کنم! اما متوجه شده‌ام که اگر، زمانی که درگیر مطالعه کتاب‌های کاغذی می‌شوم، زمان به نظرم خیلی کندتر می‌گذرد. دلیلش هم این است که مغزم درگیر کسب اطلاعات از منبعی با ساختار ظاهری و نوع چینش اطلاعات متفاوت می‌شود.

همه اینها به صورت کلی توصیه‌هایی برای تجربه‌های نو و منبسط کردن ظاهری زمان بودند، اما مشکل خیلی‌ها هم این است که اصلا زمان زیادی برایشان برای اختصاص دادن به تجربه‌ها نو ندارند و از بس درگیر کارهای تکراری و خسته‌کننده هستند که این توصیه‌های چندان برایشان عملی نیست.

توصیه‌هایی هم می‌شود به این افراد داشت:

۱- در یک زمان دو کار انجام بدهید! مثلا در همان زمان که مسابقه فوتبال یا فیلم می‌بینید، روی یک دوچرخه ثابت بنشینید و رکاب بزنید.

۲- برای کارهایتان برنامه داشته باشید، مثلا وقتی می‌خواهید آنلاین شوید، بگویید یا اصلا روی یک تکه کاغذ بنویسید که من اول ایمیل‌هایم را چک خواهم کرد، بعد مطالب وبلاگ‌ها را باید فیدخوان خواهم دید، مطلبی را که برای کارم لازم دارم جستجو و ترجمه خواهم کرد و سر آخر مطالب شبکه‌های اجتماعی را خواهم خواند. سر یک ساعت و نیم هم سیستم را خاموش خواهم کرد.

۳- نه گفتن را یاد بگیرید! یاد بگیرید که چطور دوستانی را که فقط شما را درگیر مکالمات طولانی بی‌ارزش می‌کنند، از سر خود باز کنید. اگر یک میهنانی، واقعا مهم نیست، مؤدبانه ردش کنید!

۴- از فناوری‌ها برای صرفه‌جویی در وقت استفاده کنید: استفاده از فیدخوان، ضبط برنامه‌های مورد علاقه تلویزیونی و بعد دیدن آنها سر فرصت، استفاده از فیلترها برای مدیریت حجم زیاد ایمیل‌های خود، یا گوشی کردن به کتاب صوتی حین پیاده‌روی یا رانندگی‌های طولانی.

۵- برنامه‌ای برای استفاده از زمان‌های مرده غیرمترقبه داشته باشید: مثلا همیشه در گوشی یا تبلت خودتان، کتاب‌ها یا مقالاتی برای خواندن داشته باشید.


منبع

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۵۱
حسن حسینی

می توانید حدس بزنید تعداد میلیاردرهای ایران چند نفر هستند؟ نه؟ من هم نمی توانم اما تعداد آنها زیاد است. این را مطمئن هستم. (البته منظور انسانهایی هستند که با فکر، تلاش زیاد و یا هوش سرمایه گذاری میلیاردر شده اند نه رانت خوارها و …. که خودتان می دانید)

اما فکر می کنید راز ثروت مند شدن آنها چیست؟

اگر این موضوع برای شما هم جالب است می توانید ادامه مطلب را دنبال کنید.

http://aram24.ir/pic/472.jpg

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۴
حسن حسینی